>

حسادت در موسیقی ایران؛ زخم خاموشِ هنرمند

حسادت در موسیقی ایران؛ زخم خاموشِ هنرمند
گاهی یک جملهٔ کوتاه کافیست تا سال‌ها تلاشِ هنرمندی را در ذهن مخاطب فروبپاشد. حسادت و تخریب، نوعی انتقامِ ناخودآگاه از جهان است؛ انتقامِ نادیده‌گرفته‌شدن. اما واقعیت این است که هیچ‌کس از راه کوچک‌ کردنِ دیگری بزرگ نمی‌شود. هنرمند واقعی می‌داند که «تفاوت»، دشمن نیست، بلکه امکانی است برای یادگیری. اگر دیگری می‌درخشد، یعنی چیزی در او هست که می‌توان از آن آموخت.
کد خبر : ۳۴۷۴۶

شبکه خبری ایران24 ـ گروه موسیقی: در هر جامعه‌ای که هنر نفس می‌کشد، رقابت نیز حضور دارد. اما در موسیقی ایران، این رقابت اغلب بوی تلخِ حسادت می‌دهد؛ حسادتی که ریشه‌اش نه در بدخواهی، بلکه در رنجِ دیده‌نشدن است.

در این جهان کوچک و پرهیاهوی ساز و نغمه، هر هنرمند، به‌جای آنکه در آینهٔ دیگری خویش را ببیند، گاه از تصویر هم‌صدا می‌ترسد و همین ترس، تخریب می‌زاید. میراثی از کمبود موسیقی ما که قرن‌ها در حاشیه زیسته است؛ زیر نگاهِ تردید، در سایهٔ تحریم و محدودیت!

هنرمند ایرانی همیشه باید هم‌زمان هم آفرینش و هم از موجودیت خود دفاع کند. این وضعیت تاریخی، ذهنی محافظه‌کار و رقابتی پدید آورده است.

استادان دیروز، در دل اتاق‌های تنگ و پررمز و راز شاگرد می‌پروراندند، اما نه همیشه از سرِ سخاوت. انتقال دانش، بیشتر به‌صورت گزینشی بود، چون «دانستنِ زیادِ شاگرد» می‌توانست خطرناک باشد و جایگاه و موقعیت استاد را به خطر اندازد. چنین میراثی هنوز در رفتار ما جاری است. موسیقی ایرانی، برخلاف ادعایش در آزادگیِ روح، هنوز در ساختار اسیر نوعی انحصار و حسادت است.

در اقتصادی که موسیقی در آن جایی مطمئن ندارد، در صحنه‌ای که فرصت‌های برابر اندک‌اند و دیده‌شدن، گاه به غایت اتفاقی و تصادفی است، هر موفقیتِ فردی به‌راحتی به شکستِ دیگری تعبیر می‌شود.

در این فضای کم‌رمق، هنرمند ناچار است در میدان تنگی بجنگد که احساس می‌کند حتی جا برای دو نفر در آن نیست.

چنین میدان‌هایی، نه قهرمان می‌پرورند و نه رفاقت؛ تنها فرسودگی بر جای می‌گذارند. ما در فرهنگی رشد کرده‌ایم که شادیِ دیگری را به‌جای الهام، تهدید می‌بیند.

انگار جهان هنر، مسابقه‌ای بی‌پایان است که تنها یک برنده دارد. در حالی که هنر، اگر راستین باشد، اساساً جمعی است؛ در آن، صدای من بدون پژواکِ تو معنا ندارد. حسادت در ذات خود ویرانگر نیست اما وقتی انکار شود، تخریب می‌کند. بسیاری از حملات پنهان، داوری‌های ظاهراً «فنی» یا بی‌اعتنایی‌های موذیانه در فضای موسیقی، نه از نقدِ آگاهانه، بلکه از حسادتِ خواگاه و ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرند.

گاهی یک جملهٔ کوتاه کافیست تا سال‌ها تلاشِ هنرمندی را در ذهن مخاطب فروبپاشد. حسادت و تخریب، نوعی انتقامِ ناخودآگاه از جهان است؛ انتقامِ نادیده‌گرفته‌شدن. اما واقعیت این است که هیچ‌کس از راه کوچک‌کردنِ دیگری بزرگ نمی‌شود. هنرمند واقعی می‌داند که «تفاوت»، دشمن نیست، بلکه امکانی است برای یادگیری. اگر دیگری می‌درخشد، یعنی چیزی در او هست که می‌توان از آن آموخت.

حسادت، اگر شناخته و هدایت شود، می‌تواند موتورِ حرکت باشد، نه دیوارِ حسرت. نجات در گفت‌وگوست و راه برون‌رفت از این چرخه، نه در اخلاق‌گراییِ سطحی، بلکه در ایجاد فرهنگِ گفت‌وگو و اشتراک است.

موسیقی ایرانی، برای رهایی از حسادت، باید از انزوا بیرون بیاید. تا وقتی هر هنرمند در جزیرهٔ خود بنوازد، سوء‌تفاهم زاده می‌شود. اما در گفت‌وگو، همدلی ممکن می‌شود؛ در همکاری، اعتماد ساخته می‌شود. کارگاه‌ها، پروژه‌های مشترک، نقدهای سالم و صادقانه، همه ابزارهایی‌اند برای ساختن فضایی که در آن «رقیب» به «رفیق» تبدیل می‌شود. فراموش نکنیم: هیچ فرهنگی با پنهان‌کاری زنده نمی‌ماند.

موسیقی ما، برای توسعه در سپهر «هنرـ صنعت»، نیاز به شفافیت دارد؛ شفافیت در آموزش، در نقد، در رسانه، و حتی در احساسات درونی خود هنرمندان. اگر روزی خود را در حال تخریبِ دیگری یافتیم ـ در حرف، در سکوت، یا در قضاوت - بهتر است پیش از ادامه، آینه‌ای پیشِ رو بگذاریم و بپرسیم: «در من چه زخمی فعال شده است؟» شاید حسادت، تنها صدای آن بخش از وجودِ ما باشد که احساس کم‌ارزشی می‌کند. درکِ این صدا، نخستین گام برای تبدیلش به موسیقی است.

هنرمندِ بالغ، حسادت را نه پنهان می‌کند و نه انکار؛ آن را می‌شنود، تفسیر می‌کند، و سپس در اثرش حل می‌کند. در این معنا، تصعید حسادت، همان فرایند آفرینش است: تبدیلِ رنج به معنا، تبدیلِ زخم به نغمه.

موسیقی ایرانی تا زمانی که اهلش درگیر رقابت‌های ریز و سوءظن‌های خاموش‌اند، نمی‌تواند به افق‌های تازه رسید. این هنر، بیش از تکنیک، به بلوغ روانی نیاز دارد؛ به توانِ شنیدنِ صدای دیگری بدون ترس از گم‌شدن، دیده نشدن... بی‌تردید موسیقی ایرانی، به‌ویژه در قرن اخیر، همواره عرصه‌ای پر از احساس، رقابت و گاه حسادت بوده است.

مصادیق حسدورزی در موسیقی ایرانی بسیار است. مورد محمدرضا شجریان خواننده فقید و بلندآوازه موسیقی ایرانی یکی از نمونه‌هایی است که همواره با هجمه‌هایی از حسادت همراه بوده است که چند سالی است گروهی او را متهم می‌کنند که با رندی کاری کرد تا امثال گلپا خانه‌نشین شوند!

شجریان به عنوان یکی از شاخص‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌های موسیقی سنتی ایران، نه تنها در ایران بلکه در سطح جهانی، نماد هنر، فرهنگ و هویت ایرانی شناخته می‌شود.

با این حال، در سال‌های اخیر هجمه‌هایی که علیه او شکل گرفته ریشه در همان حسادت و رقابت ناسالمی دارد که متأسفانه در بخش‌هایی از جامعه موسیقی ایران موج می‌زند. 

شجریان بیش از نیم قرن از عمر خود را صرف اعتلای آواز ایرانی کرد. او با نگاهی پژوهشگرانه و روحی جست‌وجوگر، میراث موسیقی کهن ایران را زنده نگه داشت و در عین حال آن را با نیازها و ذائقه انسان معاصر پیوند زد.

آثار ماندگاری چون «بیداد»، «دستان»، «نوا مرکب‌خوانی» «آستان جانان» و... نه‌تنها بیانگر مهارت او در اجراست، بلکه نشانگر اندیشه و فلسفه‌ای عمیق در پس صدای اوست که توامان آواز ایرانی و شعر کلاسیک ایرانی را بر قله می‌نشاند.

با این وجود، برخی با نگاهی تنگ‌نظرانه و از سر رقابت، کوشیدند چهره او را مخدوش کنند و او را به «وسط‌‌‌‌‌بازی» یا تعامل با حاکمیت متهم سازند؛ اتهاماتی که نه با سلوک شخصی شجریان سازگار است و نه با مسیر هنری او.

در واقع، اگر به تاریخ معاصر موسیقی ایران بنگریم، درمی‌یابیم که شجریان هیچ‌گاه تابع جریان‌های قدرت نبود.

او در دوران‌ مختلف، چه پیش و چه پس از انقلاب، معیار اصلی خود را هنر می‌دانست و نه سیاست. همکاری‌های هنری‌اش با رادیو یا نهادهای رسمی در دهه‌های پیشین، بخشی طبیعی از فضای آن دوران بود؛ همان‌گونه که بسیاری از هنرمندان دیگر نیز چنین می‌کردند. اما تفاوت او در این بود که همواره استقلال هنری خود را حفظ  کرد و هیچ‌گاه به ابزاری در خدمت قدرت بدل نشد.

از سوی دیگر، نسبت دادن خانه‌نشینی خوانندگانی چون اکبر گلپایگانی (گلپا) یا ایرج به او، نه‌تنها بی‌اساس، بلکه تحریف و تهمتی ناروا است.

دگرگونی فضای فرهنگی پس از انقلاب، سیاست‌های کلان فرهنگی، تغییر ذائقه شنیداری مردم و ارائه معاصر موسیقی شجریان، عامل اصلی محبوبیت آثار و رویکرد شجریان بود نه نفوذ فردی یا تعاملات پشت پرده و غیر هنری! 

ریشه اصلی این هجمه‌ها را باید در حسادت و رقابت ناسالم جست. در جامعه‌ای که گاه موفقیت فردی را به جای الهام، به تهدید تعبیر می‌کند، طبیعی است که چهره‌ای با عظمت شجریان هدف انتقادهای غیرمنصفانه قرار گیرد. اما تاریخ و وجدان هنری مردم ایران، میان حقیقت و تهمت تمایز قائل است.

گذر زمان نشان داده که هرچند ممکن است غوغاسالاری موقتاً صدای حقیقت را کمرنگ کند، اما در نهایت، اصالت و صداقت ماندگار است.

شجریان نه تنها یک خواننده، بلکه معلمی بزرگ، پژوهشگری ژرف‌اندیش و صدایی بود که درد مردم را بازتاب می‌داد. او برای آزادی، عشق و انسانیت خواند. حسادت‌ها، تهمت‌ها و کج‌فهمی‌ها حتی در مقطعی کوتاه نمی‌تواند بر او سایه اندازد، و او در حافظه تاریخی ملت ایران، همواره به‌عنوان «صدای ایران» و «خسرو آواز» باقی خواهد ماند.

ازاین رو رهایی از حسادت، تنها یک وظیفهٔ اخلاقی نیست؛ ضرورتی است برای بقا. اگر قرار است موسیقی ما در مقیاسی شایسته‌تر به جهان معرفی شود، باید از درون خود آغاز کنیم.

باید یاد بگیریم که درخشش دیگری، خاموشی ما نیست؛ بلکه روشناییِ جمعی‌ست که در آن، هر ساز، نغمه‌ای از یک کلّ بزرگ‌تر است. تا آن روز، شاید نخستین تمرینِ ما این باشد: وقتی صدای هنرمند هم صنف‌مان را می‌شنویم و در دل چیزی می‌جنبَد و ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد، به‌جای انکار، لبخند بزنیم و در دل بگوییم: «خوش‌به‌حال موسیقی که چنین صدایی دارد.»

پ.ن: نت سونات پیانو شماره 14 معروف به سونات مهتاب در دو دیِز مینور، اُپوس 27، شماره 2، موومان سوم: پرِستو آجیتاتو (Presto agitato) که به عنوان عکس روی مقاله انتخاب شده نشان از رویکردی دارد که در آن، بتهوون، موسیقیدان بزرگ، تغییر از حسی حسادت‌گونه را به آفرینشی ماندگار بدل می‌کند.

| ارسال نظر